اگر یک موضوع ثابت در تمام داستانهای عامیانه پاکستان وجود داشته باشد، آن عشق است. این برجستهترین و شناختهشدهترین موضوعی است که حول آن بسیاری از داستانهای عامیانه معروف پنجاب و سند میچرخند. این داستانهای عاشقانه مسیرهای متفاوتی را طی میکنند، اما همگی به یک پایان مشابه ختم میشوند—جان باختن عاشقان در راه عشق و وفاداری به یکدیگر.
شخصیتهای نمادین این افسانهها همچنان در فرهنگ پاکستان زندهاند. آهنگهای بیشمار، فیلمها، اشعار، کتابها و سریالهای تلویزیونی آنها را جاودانه کردهاند.
در اینجا پنج مورد از معروفترین داستانهای عاشقانه عامیانه پاکستان را بیان میکنیم که برخی از آنها به هند قبل از تقسیم نیز مربوط میشوند:
هیر رانجه
هیر رانجه داستانی از اندوه عمیق است که توسط وارث شاه روایت شده است. این داستان، حکایتی تراژیک از دو عاشق است.
رانجه، که نام اصلیاش دیدو بود، در برخی جهات مرد خوشبختی بود اما در بسیاری دیگر بداقبال. او کوچکترین پسر از چهار برادر بود و پدرش او را بیشتر از بقیه دوست داشت.
پس از فوت پدر، برادرانش از تقسیم ارث خودداری کردند و او را مجبور به ترک روستا کردند. رانجه به امید یافتن آیندهای بهتر به تخت هزارا رفت. در این روستا، رانجه چشمانش به زیباترین زنی که تاکنون دیده بود افتاد—هیر.
رانجه به عنوان چوپان در مزرعه پدر هیر مشغول به کار شد. صدای دلنشین فلوت او، هیر را مجذوب کرد و او نیز عاشق رانجه شد. عشق پنهانی آنها برای سالها ادامه داشت تا اینکه توسط کایدو، عموی هیر، لو رفتند و رانجه از روستا تبعید شد.
رانجه در سرگردانی به پنجاب سفر کرد و به گروهی از جوگیها پیوست و از دنیای مادی دست کشید. او در قامت مردی مقدس به تخت هزارا بازگشت و والدین هیر سرانجام به ازدواج آنها رضایت دادند. اما سرنوشت، برنامه دیگری داشت.
کایدو برای جلوگیری از ازدواج آنها، هیر را مسموم کرد. رانجه پس از فهمیدن این موضوع، از شدت غم و اندوه، همان غذا را خورد و جان سپرد. اجساد آنها کنار یکدیگر قرار گرفت و عشقشان در مرگ جاودانه شد.
میرزا صاحباں
داستان عشق میرزا صاحباں در دوران مغول در پنجاب شکل گرفت. میرزا از قبیله کهرال و صاحباں از قبیله سیال بود.
میرزا برای تحصیل به شهر خیوان رفت و در همانجا عاشق صاحباں شد. زمانی که خانواده صاحباں تصمیم به ازدواج او با فرد دیگری گرفتند، صاحباں برای میرزا پیام فرستاد.
میرزا در روز عروسی خواهرش، همه چیز را رها کرد و به دنبال صاحباں رفت. او صاحباں را از مراسم عروسی ربود و به جنگل گریختند. اما برادران صاحباں آنها را پیدا کردند.
صاحباں که نمیخواست خونریزی شود، تمام تیرهای میرزا را شکست. میرزا تلاش کرد از خود دفاع کند اما سرانجام توسط برادرانش کشته شد و صاحباں نیز با شمشیر او به زندگی خود پایان داد.
سسی و پنو
سسی و پنو یکی از داستانهای مشهور روایتشده توسط شاه عبداللطیف بهتایی است. سسی دختر پادشاه بمبور بود، اما پیشگویی شد که او برای خانوادهاش ننگ خواهد آورد. بنابراین او را در جعبهای گذاشته و در رود سند رها کردند.
پنو، شاهزادهای از مکران بلوچستان بود. او پس از شنیدن داستان زیبایی سسی به دیدار او رفت و عاشقش شد. با وجود مخالفت خانواده پنو، او با سسی ازدواج کرد. اما برادران پنو در شب عروسی او را ربوده و به مکران بردند.
سسی با پای برهنه به سوی مکران دوید. در راه، او توسط چوپانی مورد تعرض قرار گرفت اما توانست فرار کند. در نهایت، از خدا خواست تا او را از این درد رها کند و کوهها شکافته شدند و او را در خود فرو بردند. پنو پس از شنیدن این خبر نیز به همان سرنوشت دچار شد و در کنار سسی دفن شد.
سوهنی و ماهیوال
سوهنی دختر یک کوزهگر بود که عاشق عزت بیگ، تاجری از بخارا شد. عزت بیگ که به ماهیوال معروف شد، پس از ازدواج اجباری سوهنی، راهب شد و هر شب در رودخانه شنا میکرد تا به دیدار سوهنی برود.
سوهنی برای عبور از رودخانه از یک کوزه استفاده میکرد، اما یک شب خواهرشوهرش کوزه او را با کوزه خام جایگزین کرد. کوزه در آب حل شد و سوهنی غرق شد. ماهیوال که برای نجات او رفت، خود نیز جان سپرد.
مومل و رانو
مومل شاهزادهای از جیسلمیر بود که در قصری جادویی به نام کاک زندگی میکرد. رانو حاکم عمرکوت در سند بود. او عاشق مومل شد و برای دیدار او مسافتهای طولانی طی میکرد.
یک شب، مومل برای شوخی با رانو، از خواهرش خواست که لباس مردانه بپوشد و کنار او بخوابد. وقتی رانو این صحنه را دید، خشمگین شد و مومل را ترک کرد.
مومل که از اندوه جدا شدن از رانو دیوانه شده بود، خود را به آتش کشید. رانو پس از شنیدن این خبر به سوی او دوید و خود را در آتش انداخت.
این داستانها با شخصیتهای غنی خود بازتابی از زمان و جامعهای هستند که در آن شکل گرفتهاند. پیام آنها عشق جاودان، وفاداری و سنت است که فراتر از مرزهای زمان، همچنان قلبها را لمس میکند.
https://www.travelgirls.pk/2020/05/03/5-folk-love-stories-from-pakistan-that-will-touch-your-heart/
نظر شما